...se7en...

ساخت وبلاگ

امکانات وب



-->-->-->

از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد،
خدا گفت: نه!رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.

از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد،
خدا گفت: نه!شکیبایی زاده رنج و سختی است.شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.

از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.

از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد،
خدا گفت: نه!رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.

از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
خدا گفت: نه! بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.

من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و
خدا گفت: نه.من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری....

...se7en......
ما را در سایت ...se7en... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : Milad se7en بازدید : 340 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت: 0:15


پله هاي روز ها را نرم و لغزان مي خزيم ،
بار مرگ ناگزيري را به آخر مي بريم .
اين همه ديروز هايي کر پي هم بوده اند ،
مرگ را همچون سبک مغزان نشانگر بوده اند .
زندگي ، اي شمع کوچک ! شعله ات پاينده نيست ،
تا رسد صبحي ز ره ، نورت به شب زاينده نيست .
زندگي يک سايه ي لغزنده است ،
زندگي بازيگري بازنده ست :
اضطرابش روي صحنه آشکار ،
ساعتي ديگر نماند بر قرار .
زندگي چون قصه ي ديوانه ايست ،
پر هياهو ، پوچ ، چون افسانه ایست...


 

...se7en......
ما را در سایت ...se7en... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : Milad se7en بازدید : 266 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 2:36